جدول جو
جدول جو

معنی کینه سنج - جستجوی لغت در جدول جو

کینه سنج
کینه دار. کینه کش. کینه ور. کینه ورز. (آنندراج). انتقامجو:
به جای فرستادن نزل و گنج
چرا با هزبران شدی کینه سنج ؟
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ سَ)
انتقام جو. منتقم. انتقام گیرنده:
سوی خیمۀ خویش بازآمدند
همه با سری کینه ساز آمدند.
فردوسی.
شوند آگه از من که بازآمدم
دل آگنده و کینه ساز آمدم.
فردوسی.
برفتند هر دو به راه دراز
یکی آزپیشه یکی کینه ساز.
فردوسی.
جوری که ز غمزۀ تو دیدیم
بر عالم کینه ساز بستیم.
خاقانی.
سیه شیر چندان بود کینه ساز
که از دور دندان نماید گراز.
نظامی.
، جنگجو:
چو او را ندیدند گشتند باز
دلیران سوی رستم کینه ساز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هر چیز که به وزن و ثقل کوه باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که وزن کوه داشته باشد و آن به تخمین و قیاس باشد چه کوه ممکن نیست که در ترازویی از ترازوهای این جهانی سنجیده شود. (آنندراج) :
یکی را به دست افگنده کوه گنج
به سنجیده ها می دهد کوه سنج.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا