انتقام جو. منتقم. انتقام گیرنده: سوی خیمۀ خویش بازآمدند همه با سری کینه ساز آمدند. فردوسی. شوند آگه از من که بازآمدم دل آگنده و کینه ساز آمدم. فردوسی. برفتند هر دو به راه دراز یکی آزپیشه یکی کینه ساز. فردوسی. جوری که ز غمزۀ تو دیدیم بر عالم کینه ساز بستیم. خاقانی. سیه شیر چندان بود کینه ساز که از دور دندان نماید گراز. نظامی. ، جنگجو: چو او را ندیدند گشتند باز دلیران سوی رستم کینه ساز. فردوسی
انتقام جو. منتقم. انتقام گیرنده: سوی خیمۀ خویش بازآمدند همه با سری کینه ساز آمدند. فردوسی. شوند آگه از من که بازآمدم دل آگنده و کینه ساز آمدم. فردوسی. برفتند هر دو به راه دراز یکی آزپیشه یکی کینه ساز. فردوسی. جوری که ز غمزۀ تو دیدیم بر عالم کینه ساز بستیم. خاقانی. سیه شیر چندان بود کینه ساز که از دور دندان نماید گراز. نظامی. ، جنگجو: چو او را ندیدند گشتند باز دلیران سوی رستم کینه ساز. فردوسی
هر چیز که به وزن و ثقل کوه باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که وزن کوه داشته باشد و آن به تخمین و قیاس باشد چه کوه ممکن نیست که در ترازویی از ترازوهای این جهانی سنجیده شود. (آنندراج) : یکی را به دست افگنده کوه گنج به سنجیده ها می دهد کوه سنج. نظامی (از آنندراج)
هر چیز که به وزن و ثقل کوه باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که وزن کوه داشته باشد و آن به تخمین و قیاس باشد چه کوه ممکن نیست که در ترازویی از ترازوهای این جهانی سنجیده شود. (آنندراج) : یکی را به دست افگنده کوه گنج به سنجیده ها می دهد کوه سنج. نظامی (از آنندراج)